سالها پیش، دو تصویرگر جوان با خلق سوپرمن، تعریفی تازه از قهرمان در ذهن مردم دنیا کاشتند؛ قهرمانی که همواره در جستجوی حقیقت و عدالت بود و هیچگاه از پای نمینشست. از آن زمان تاکنون، این شخصیت به نمادی فراتر از یک قهرمان کمیک بدل شد و حتی فرهنگ عامه آمریکا را تحت تأثیر قرار داد. سالها بود که سوپرمن از آن چیزی که در کمیکها نشان داده میشد، فاصله گرفته بود. دیگر خبری از یک ابرقهرمان فرازمینی که پیام آور امید است بر روی پرده سینما به گوش نمیرسید. از جهتی جیمز گان کارگردانی بود که توانست تا یک گروه ابرقهرمانی به نام نگهبانان کهکشان را به جایگاه یکی از پرفروشترین فیلم های ابرقهرمانی برساند و همین دو موضوع باعث شد تا پرسشهایی پیرامون فیلم جدید سوپرمن و ورود او به جهان دیسی شکل بگیرد: آیا سوپرمن 2025 میتواند همچنان نماد اصالت و امید باقی بماند؟ و آیا این روایت نوین میتواند سرآغازی تازه و امید بخش برای جهان سینمایی دی سی باشد؟
برای پاسخ به این دو پرسش قصد داریم تا در نقد فیلم سوپرمن ۲۰۲۵، این سینمایی را زیر ذره بین مجله سینمایی مستر دیالوگ قرار دهیم. در ادامه با ما همراه باشید.
| اگر تا به امروز فیلم جدید سوپرمن را تماشا نکردهاید، پیشنهاد میکنیم که این نقد و بررسی را به زمان دیگری موکول کنید. ممکن است مطلب حاضر بخشهایی از داستان را برای شما افشا کند. |
خلاصه داستان فیلم سوپرمن 2025
Superman 2025 داستانی جدید از شکل گیری و رشد قهرمان افسانهای دیسی روایت میکند؛ قهرمانی که اینبار در جهانی فرورفته در جنگ و تردید، ناچار است به شکل فعالانهتری حضور داشته باشد و حتی در سیاست به شکلی دخالت کند که به مذاق بسیاری از سیاست مداران ممکن است خوش نیاید.
کلارک کنت در نخستین گام، با دخالت در نزاعی بینالمللی میان دو کشور، با شباهت زیاد به اسرائیل و فلسطین، میکوشد جلوی خونریزی را بگیرد؛ اما شکست سنگین از رقیبی مرموز به نام «چکش بوراویا» اعتماد مردم را نسبت به او متزلزل میکند. او به قلعه یخی در قطب جنوب، همراه با سگ وفادارش کریپتو عقب نشینی میکند. در این میان، الکس لوتر با طرحی شوم و آفرینش چهرهای تاریک از سوپرمن، جهان را به بیاعتمادی میکشاند. در وسط جنین اوضاع درهم و فاجعه باری، رابطه کلارک با خبرنگار دیلی پلنت، لوئیس لین، به او نشان میدهد که نیروی واقعی سوپرمن در ایمان به انسانیت و امید نهفته است؛ نیرویی که هیچ دشمنی توان خاموش کردنش را ندارد.
شروع فیلم چطور بود؟
فیلم با روایت اتفاقاتی پیش از سقوط سوپرمن در قطب جنوب آغاز میشود؛ فضایی که تا حدی یادآور فیلم های جنگ ستارگان است. تقریبا همه عادت کردیم که شروع داستان فیلم های سوپرمن را با یک حال و هوای غرور و قدرت ببینیم؛ اما فیلم جدید سوپرمن چنین معادلهای را برهم میزند. به همین جهت، جیمز گان در ادامه نیاز دارد داستانی همسطح با چنین شروع غافل گیر کنندهای ارائه دهد؛ اما تا حدی مخاطب را در میانه مسیر رها میکند. شروع فیلم بهگونهای است که ایجاد ارتباط با شخصیتها دشوار است و بیشتر بر صحنههای درگیری و شوخیهای مکرر متکی است. گان در همان دقایق ابتدایی تمامی شخصیتها را معرفی میکند و پیوند ما با آنها نه از طریق عمق شخصیتی، بلکه از رهگذر دیالوگهای طنز شکل میگیرد.
باتوجه به چنین شروعی ما تصور میکنیم که به وضوح آقای جیمز گان از فرمول موفقیت فیلم های مارول برای روایت داستان خود الهام گرفته است. او که پیشتر کارگردانی فیلم های نگهبانان کهکشان را برعهده داشته به خوبی با رسیدن به موفقیت و تبدیل سینمایی به یکی از پرفروش ترین فیلم های جهان آشنایی دارد. بنابراین اتفاقا به باور ما جیمز گان به خوبی توانسته چنین فرمول قدیمی را در فیلم سوپرمن 2025 پیاده سازی کند. نتیجه نهایی آن است که فیلم بدون اتلاف وقت یا تکیه بر توضیحات طولانی و خستهکننده، روایت خود را پیش میبرد و تلاش دارد مخاطب را مستقیماً وارد قلب داستان کند.
زندگی شخصی کلارک کنت فراموش شده
همانطور که پیشتر توضیح دادیم جیمز گان با سرعت بالایی داستان فیلم سینمایی سوپرمن را روایت میکند. تقریبا در همان دقایق اول ما متوجه میشویم که چه شخصیتهایی حضور دارند و موضوع اصلی فیلم درمورد چیست و چنین فضایی مقداری از عمق و شخصیت پردازی را به حاشیه میکشاند. از جهتی تمرکز بر دعوای لکس لوتر و سوپرمن و حضور سایر ابرقهرمانان، باعث شده که به زندگی شخصی کلارک کنت چندان پرداخته نشود.
چنین ساختاری و نپرداختن به زندگی و انگیزههای شخصی شخصیت های فیلم سوپرمن، پیامدهایی جدی بر روایت فیلم بر جای گذاشته است. لکس لوتر، با هنرنمایی چشمگیر نیکلاس هولت، شاید برجستهترین شخصیت اثر باشد؛ اما زمان اندکی که برای او در نظر گرفته شده، اجازه نمیدهد تا شریر بودنش در ابعاد کامل نمایان گردد. شاید اگر جیمز گان کمی بر روی زندگی شخصی، شرم و نقص درونی شده او تمرکز میکرد، مسیرش برای مخاطب جدیتر به نظر میرسد و درنهایت اهداف او سطحی جلوه نمیکردند و خط داستانی نیمهتمام میماند.
اما همانطور که پیشتر اشاره کردیم، این کاستی تنها به لوتر محدود نیست، بلکه تمام شخصیت پردازیهای فیلم را دربر میگیرد. با وجود دو ساعت زمان، حجم بالای کاراکترها و فقدان زمینهسازی پیشین، باعث شده حتی شخصیتهای محوری نیز به حاشیه رانده شوند و گرههای شخصی میان آنها به شکل عمیقی به تصویر کشیده نشود.
جنبه سیاسی داستان
خط سیاسی داستان یکی از نقاط ضعف فیلم به شمار میآید؛ چراکه گان با افزودن این بخش، بدون ارائه پرداختی عمیق، تنها بر بار روایی افزوده و انسجام فیلم را مخدوش کرده است.
شخصیتهای خوب اما تعداد بالا؟!
در فیلم Superman شاهد ورود شخصیتهایی چون گرین لنترن، مستر تریفیک و هاوک گرل هستیم که حضورشان با انتخاب بازیگران شایسته، رنگ و بویی ویژه به اثر میبخشد. بااینحال تعداد زیاد کاراکترها، انسجام داستان را برهم زده و اینجاست که جیمز گان میتوانست کنترل دقیقتری اعمال کند. او کوشیده است رویکردی را که پیشتر در نگهبانان کهکشان و بهویژه قسمت سوم آزموده بود، این بار در قالبی فشرده به اجرا گذارد. با این وجود، فیلم حال و هوایی وفادار به کمیکها دارد و خوشبختانه از فضای تاریک و سنگین آثار زک اسنایدر فاصله میگیرد.
دلیل نفرت لکس لوتر واقعا چیست؟
فیلم سوپرمن 2025 درست در جایی دچار لغزش میشود که نمیتواند بهدرستی انگیزه نفرت لکس لوتر از سوپرمن را روایت کند. نیکلاس هولت در نقش لوتر به معنای واقعی کلمه درخشید؛ اما هیاهوی داستان مجالی برای دیده شدن کامل نقاط ضعف و انگیزههای پنهان شخصیت لکس لوتر باقی نگذاشت. در مقابل، گان با انسانیتر کردن سوپرمن موفق شد او را از قالب یک موجود شکست ناپذیر بیرون بیاورد و تصویری نزدیکتر به انسان با نشان دادن ناکامیها، طرد شدن، تردیدها و… نشان دهد. چنین چیزی شاید از نظر ما موضوع مهم یا پررنگی نباشد؛ اما نباید فراموش کنیم که تقریبا هر یک از ما زمانی با یک ابرقهرمان ارتباط برقرار میکنیم که پاشنه آشیل او را درک کرده باشیم. هرچقدر ابرقهرمانی شکست ناپذیرتر یا به دور از تجربه انسانی باشد، تعامل ما با او دشوارتر میشود.
پس تمامی این موارد تفاوت نگاه جیمز گان را با فیلم های سوپرمن زک اسنایدر به درستی نشان میدهد. تفاوت مهم دیگر میان نگاه گان و اسنایدر نیز در به تصویر کشیدن لوئیس لین به شکل پررنگی قابل مشاهده است: او دیگر تنها زنی نیست که باید سوپرمن را آرام کند یا مانع سقوطش شود، بلکه شخصیتی است با نقش و هویتی مستقل که جایگاه ویژهای در داستان پیدا میکند.
درخشش کورنسوت در نقش سوپرمن
حضور دیوید کورنسوت به عنوان سوپرمن، به فیلم جان تازهای بخشیده است. او اعتمادبهنفس و انرژی خاصی به این شخصیت داده و کاری کرده که تصویرش کاملاً با آن چیزی که از کمیکها انتظار داریم هماهنگ باشد. حتی در لحن و تکیهکلامهایش هم میتوان ردپای همان اصالت سوپرمن کمیک بوکی را دید. نکته جالبتر اینجاست که فاصله بین کلارک کنت و سوپرمن در این روایت خیلی باریک است؛ یعنی دیگر با دو چهرهی کاملاً جدا سروکار نداریم، بلکه داستان فرصتی پیدا میکند تا این شخصیت را از زاویه انسانیتر و واقعیتر بررسی کند.
به تصویر کشیدن رابطه واقعی میان سوپرمن و لوئیس
ریچل برازناهان توانسته تصویر روشنی از لوئیس لین بسازد؛ شخصیتی باهوش و در عین حال خسته که حضورش ملموس و واقعی است. در یکی از سکانسهای ابتدایی، مصاحبه لوئیس با سوپرمن به سرعت از یک گفتوگو ساده به بحثی پرحرارت تبدیل میشود. این صحنه بهخوبی پیچیدگی رابطه تازه شکلگرفته آنها را نشان میدهد و شیمی جذاب میان این دو شخصیت را آشکار میکند. کمی بعد، مجادلهای میان کلارک و لوئیس اوج میگیرد و لوئیس تصمیم میگیرد مدتی از او فاصله بگیرد؛ تصمیمی که کلارک را به تردید میاندازد. نکته جالب این است که این تردید نه از طریق دیالوگ مستقیم، بلکه از حالت و بیان کورنسوت منتقل میشود و همین موضوع نشان میدهد او انتخاب درستی برای نقش سوپرمن است.
اولترامن، نقطه ضعف داستان سوپرمن
در نقد فیلم سوپرمن ۲۰۲۵ شاید چیزی که بیشتر از همه از نظر ما به عنوان نقطه ضعف میتواند درنظر گرفته شود، ایده حضور اولترامن است. جیمز گان، بهجای بهرهگیری از طرحی خلاقانه، به سراغ ایدهای تکراری و کمرمق رفت و در نهایت شاید بتوان گفت که بدترین نسخه از اولترامن را به تصویر کشید. با این حال نیمه دوم فیلم هرچند پرهیجان و لذتبخش بود و برای ما یکی از بهترین تجربههای ابرقهرمانی در این مدت محسوب میشد، اما پایان بندی نتوانست رضایت ما را تا آخر حفظ کند. بنابراین به شکل جدی باید به این پرسش فکر کرد که چرا گان باز هم به استفاده از یک ایده تکراری و مصرفشده روی آورد؟
الگوی تکراری در نبرد پایانی
در نبرد پایانی فیلم Superman، جیمز گان دوباره به همان الگوهای اکشن فیلمهای قبلی خود برگشته است. هرچند اینبار استفاده از موسیقی و لحظات کمدی کمتر شده، اما در مجموع همان کانسپت همیشگی او در سوپرمن تکرار شده است. در پایان چیزی که بیشتر از هر چیزی به چشم میآید این است که لکس لوتر در برابر سوپرمن بسیار ضعیف به تصویر میکشد. درست که قرار است تا سوپرمن منبعی برای امید باشد؛ اما تصور میکنیم که اگر مقداری ابهت و قدرت لکس لوتر در نبرد پایانی به شکل دقیقتری به تصویر کشیده شده بود، شاید شاهد نبردی به یاد ماندنیتری بودیم.
شوخی پرتکرار، جالب اما مقداری آزار دهنده
همه ما فیلم های دنیای مارول را با شوخیهایی که در طول فیلم جریان پیدا میکنند، میشناسیم. این موضوع حتی به شکلی جدیتر در فیلمهایی مثل ددپول و ولورین، اسپایدرمن و… به چشم میآید. به نوعی جیمز گان که پیشتر در چنین فضایی حضور داشته، به این نتیجه رسیده است که طناز بودن ابرقهرمانی که منبع امید است، ممکن که به موفقیت و فروش فیلم کمک کند؛ اما به باور ما درباره سوپرمن مقداری زیاده روی شده است.
بنابراین یکی از مشکلات آزاردهنده فیلم، ناتوانی در ایجاد تعادل میان صحنههای جدی و لحظات طنز است. درست است که گان نسبت به آثار قبلیاش شوخیهای کمتری به کار برده، اما باز هم در چندین صحنه با زیادهروی در کمدی، فضای جدی فیلم تحتالشعاع قرار گرفته و تأثیرگذاری آن کم شده است.
حضور کوتاه اما مهم سوپر گرل
هرچند حضور سوپرگرل در فیلم سینمایی سوپرمن کوتاه است؛ اما همین اندک زمان کافی بود تا نگاه مخاطب را به خود معطوف سازد. انتخاب میلی آلکاک برای این نقش نویدبخش آیندهای امیدوارکننده است، و ترکیب او با حضور کریپتو میتواند فیلم Supergirl را به اثری مهم و تاثیرگذار در دنیای دی سی بدل کند.
اکشن خارق العاده
نورپردازی هوشمندانه و ترکیب آن با جلوههای بصری باعث شده سکانسهای اکشن فیلم جذابیت بیشتری پیدا کنند و مخاطب خود را در دنیای پرهیجان نبرد با شرارت غوطهور ببیند. این ویژگیهای بصری همراه با صحنه پردازیهای دقیق، تجربهای خاص و متفاوت میسازد. نتیجه این است که در نقد فیلم سوپرمن این موضوع را باید درنظر گرفت که بخش اکشن فیلم توانسته امیدواری تازهای به آینده آثار استودیو دیسی بدهد. در همین راستا، دوربین و نورپردازی نیز عملکرد چشمگیری دارد؛ حرکات پرجنبوجوش و قاببندی دقیق آن باعث میشود بیننده قدرت ضربات سوپرمن را بهخوبی حس کند. دوربین همپای او حرکت میکند و در نبرد با دشمنان، لحظات را واقعیتر و نفسگیرتر جلوه میدهد.
موسیقی متن مناسب
موسیقی متن فیلم که با محوریت گیتار و توسط جان مورفی و دیوید فلمینگ ساخته شده، به صحنهها شکوه و ابهت خاصی میدهد. حتی در لحظات احساسی نیز این تم موسیقایی بهخوبی کار میکند و تأثیر عمیق خود را بر جای میگذارد. این موسیقی نقش محرکی الهامبخش را دارد و میتواند بدون نیاز به دیالوگ، احساسات درونی شخصیتها را برای بیننده آشکار کند.
جمع بندی
Superman 2025 درست همان چیزی است که از یک ریبوت از دنیای دی سی و سوپرمن انتظار داریم؛ فیلمی پرانرژی، سرگرمکننده و در عین حال صمیمی که میتواند آغازگر دنیای تازه دیسی در سینما باشد. دیوید کورنسوت در نقش سوپرمن حضوری باورپذیر و انسانی دارد؛ قهرمانی که هم قوی است و هم نزدیک به مردم. در کنار او، نیکلاس هولت با بازی در نقش لکس لوتر، دشمنی قدرتمند و پرکشش برای داستان میآفریند. پشت دوربین هم جیمز گان قرار دارد که با استفاده از تجربههایش در مارول، ریتمی سریع و پرهیجان به فیلم داده و با کنار گذاشتن توضیحات طولانی، کاری کرده که مخاطب از ابتدا تا انتها سرگرم بماند.
درنهایت خوشحال میشویم در بخش نظرات برای ما بنویسید: آیا به تماشای فیلم جدید سوپرمن نشستید؟ نظر شما درمورد این فیلم چیست و چطور آن را ارزیابی میکنید؟ منتظر نقد و نظرات ارزشمند شما عزیزان هستیم.






کیفیت ۱۰۸۰ نسخه x265 رو دیدم انگار داشتی فیلم 8k میدیدی،فیلم کلا روغنی انیمیشنی بود و رنگ ها توش شبیه ادیت ها غلظت بالایی داشتن، و یه تم آبی پس زمینه ای سرتاسر فیلم بود که واقعا به فضای رنگی فیلم بهبود جلوه بصری میداد، جزو ایرادات بزرگش این بود که خیلی سریع و از هم گسیخته رویداد ها پیش می فتن و اصلا انسجام نداشت مثل تمام فیلمای امروزی هالییود! ریتم تند و خیلی غیر منطقی داشت اما در کل بخاطر نوآوری که داشت از ده هشت و نیم میدم
فوق العاده بود
واقعا انتظار نداشتم اینقدر خوب باشه
بهترین لکس لوتری بود که تو هر مدیومی (بجز کامیک) دیدم
فضای کمیکی جالبی داره، جلوه های ویژه اش از فیلمهای اسنایدر بهتر بود.
سوپرمنش به نسبت سوپرمن هنری کویل شخصیت انسانی تر و ضعیفتری داشت. هنری کویل به مراتب سوپرمن قدرتمندتر و بهتری بود.
بازی بازیگرها خوب بود و دوست داشتم. شخصیتهای فانتزی فرعی فیلم و هیولاهاش به جز کریپتو بنظرم زیاد جالب نبودن.
در کل داستان فیلم زیاد منو جذب نکرد، البته نظر شخصی منه.
بنظرم سوپرمن زک یه چیز دیگه بود. کلا سایت شما یکم سوگیری نسبت به زک اسنایدر داره و نقوش میکنین ولی بنظرم ویلن اون و جدیتش یه چیز دبگه بود
سلام این کار سوگیری نیست، نقد و عملکرد زک اسنایدر است
من اولش از فیلم خبلی ناامید بودم. حتی وقتی معرفی شد اینطوری بودم که پس هنری کویل چی؟ حیف اون نیست؟
ولی الان واقعا بنظرم دیوید کورنسوت روی این فیلم نشسته